برخی تردیدها در موضوعات تاریخ ادبی ایران مطرح می شود که نمی توان از کنار آنها بی توجه عبور کرد. یکی دو مورد را قبلا در همین وبلاگ مطرح کردیم؛ مثل تردید در انتساب موش و گربه به عبید زاکانی، تردید در انتساب سیاست نامه به خواجه نظام الملک. از این جمله است تردید در انتساب سفرنامه به ناصر خسرو. مدعیان چنین تردیدهایی برای دعوی خودشان دلایلی هم دارند و مستنداتی نیز ارائه می دهند که قابل درنگ است. مثلا در مورد سفرنامه این مساله مطرح شده که چرا در این اثر از باورهای اسماعیلی ناصر خسرو خبری نیست؟ در حالیکه دیگر آثار ناصر خسرو غالبا در تصرف گفتمان اسماعیلی است. آیا این اثر را زمانی نوشته که هنوز اسماعیلی نشده است؟ اگر قرار باشد، تردید مذکور را رد کنیم، باید پاسخی قانع کننده برای این پرسش پیدا کنیم. نکته دیگری که اخیرا آن را در مقاله ای دیدم، این است که چرا فردوسی شاهان سامانی را ستایش نکرده است؟ و چرا شاهان سامانی به جای اعتماد به «طبقه دهقانان» به غلامان ترکی روی آوردند که زمینه نابودی شان را فراهم آوردند؟ ما پیشتر خوانده بودیم که سامانیان از طرفداران اصلی گرایش ملی و حماسی بوده اند. اگر چنین است چرا رابطه آنها با فردوسی و دهقانان چندان حسنه نیست؟ فردوسی به بخارا نرفت. آیا او نیز متوجه شده بود که شاهان سامانی به او و طبقه ای که بدان تعلق دارد، چندان گرایشی ندارند؟ در این صورت باید ذهنیتهای مان درباره سامانیان را بازسازی کنیم و یکبار دیگر با دقت، منابع مربوط به این دوره از تاریخ ادبی ایران را مرور کنیم.