یاداشتی برای عبدالله نژاد
مجتبی عبدالله نژاد را نمی شناختم، با این که خراسانی بود. در همین فضای مجازی فیس بوک بود که اولین بار گفتگویی میان ما درگرفت. منتقد صریح اللهجه ای بود و اصلا باور نمی کنم که کسی در این سن و سال سکته کند و از دنیا برود. اصلا این مساله مرگ برای من بغرنج ترین مساله زندگی است و وقتی چنگال های خوفناک مرگ بر گلوی جوانی در این سن و سال می نشیند، رنج مرگ را بیشتر حس می کنم و یکباره اندوه همه ادمهایی که می شناختم و از دنیا رفته اند، به سراغم می اید و مرگ را در هیاتی می بینم که هر روز مهیب تر و بزرگتر می شود. انگار هر کسی که می میرد، عنصری به بدن بزرگ و ترسناک مرگ افزوده می گردد و او هر روز بزرگتر و بزرگتر می شود. آثار مرحوم عبدالله نژاد را نخوانده بودم اما دیدگاه انتقادی اش از همین یادداشتهای فیس بوکی اش آشکار بود. من البته با برخی از انها موافق نبودم اما برخورداری از دیدگاه انتقادی، حتی اگر ما با آن موافق نباشیم، در این روزگار غنیمتی است. اینطور منتقدان متفکر ادبی هستند و نه عالم ادبی. متفکران ادبی می توانند در ذهن مخاطب پرسش ایجاد کنند و عالمان ادبی جواب پرسشها را می دهند. در مقام مقایسه آنکه سوال ایجاد می کند در جایگاه برتری از کسی قرار دارد که سوالات را پاسخ می دهد. یادم هست همیشه این انتقاد را بر دوستان وارد می کردم که چرا وقتی آدمها از دنیا می روند، یکباره در نظرمان تبدیل به قهرمان علم و اخلاق می شوند؟ در حالیکه همان ادمها در دوران زندگی شان معمولی و بلکه قهرمان منفی داستان های ذهن ما بودند. الان می بینم خودم هم دارم همین کار را می کنم و اگر عبدالله نژاد درنمی گذشت، من این یادداشت را نمی نوشتم. الان می خواهم ادای دینی بکنم به این منتقد درگذشته هم ولایتی ام. خدایش بیامرزاد.
+ نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰ ب.ظ توسط سید مهدی زرقانی
|